کد پرده خوش آمد

پارك = انفجار

ســــــــــــــــــــــــــــلام .....

نویسنده : ali تاریخ :

زيبا ترين منحني دنيا



شعر طنز راننده تاكسي
نویسنده : ali تاریخ :

راشد انصاری

بعد از آن که از ولایـت عـازم تهران شدم
بنده تاکسیران شدم
ساده بـودم آن اوایل، تازگـی شیطان شدم
بنده تاکسیران شدم

باوجود ِ نرگس و نسرین و نوشین و نگار
باکمال افتخار:
عاشق ِ گاز و کلاچ و دنده و فرمان شدم!
بنده تاکسیران شدم

در خیابان نزد من فرقی ندارد مرد و زن
چه حسن،چه نسترن!
آن چه کردم در جوانی، در پی ِ جبران شدم
بنده تاکسیران شدم

عابران را با زرنگی می کنم تک تک سوار
بعداز آن هم الفرار
بین ِ صد گرگ گرسنه ، من یکی چوپان شدم
بنده تاکسیران شدم

پشت فرمان ، هم برای سایرین فک می زنم
هم پیامک می زنم!
خواب دیـدم نیـمه شب مهمان قبرسـتان شدم
بنده تاکسیران شدم

فحش های چاله میـدانی چه حالی می دهد!
پر و بالی می دهد
آشنا بـا رمز و راز ِ چـــاله و میـدان شدم
بنده تاکسیران شدم

کج نکردم راه ِ خود را در مسـیر زنـدگی
خاصه در رانندگی
از صراط ِ مستقیم ِ خود ولی حیران شدم!
بنده تاکسیران شدم

گر که می بینی کمربند ِ خودم را بسته ام
از جریمه خسته ام!
بارها سـرشاخ با سرباز ، یا سروان شدم
بنده تاکسیران شدم

کار ِ من ای دوستان، کار ِ دلار و پوند نیست
چون کرایه رُند نیست
لنگ پول ِ خرد آن هم زیر ِ صد تومان شدم
بنده تاکسیران شدم

موقـع بـارندگـی از هـر نظر دلچسب بـود
وقتِ کار و کسب بود
زین سبب از عمق ِ جانم عاشق “باران” شدم!
بنده تاکسیران شدم

بارها مالیـده ام بر دیـگران در روز و شب
از جلو یا از عقب
در تصادف جیره خوار ِ بیمه ی ایران شدم
بنده تاکسیران شدم

بـا مسـافر غـالـبا بحـث ِ سیاسـی مــی کنـم
دیپلماسی می کنم
چون وزیر خارجه خوش صحبت و خندان شدم!
بنده تاکسیران شدم

بینِ ما الحـمد و للَه آنـتن و جاسـوس نیست
گشت نامحسوس نیست!
راحت و آسوده ،هم از این و هم از آن شدم
بنده تاکسیران شدم

بر خلاف ِ عده ای عمری مسیرم راست بود
آن چه دل می خواست بود
عاقبت چپ کردم و از پیش و پس داغان شدم!
بنده تاکسیران شدم

من در این جا روز و شب از جان و دل جان می کنَم
گرچه ارزان می کنَم
بنده کی گفتم فلان گشتم، وَ یا بهمان شدم؟!
بنده تاکسیران شدم

راستی این شعرِ خود را در خیابان گفته ام
پشت فرمان گفته ام
گر چه مدیون ِ پلیس ِ گوشه ی میدان شدم
بنده تاکسیران شدم!

 



کمپانی صادرات لیمو این است / عمران صلاحی
نویسنده : ali تاریخ :

 

عمران صلاحی

سرمایه‌ی باغ های مینو این است

کمپانی صادرات لیمو این است

فنجان چو نهاد بر لب شیرینش

خندید که چای قند پهلو این است



صفحه قبل 1 صفحه بعد


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.